نازی است تو را در سر، کمتر نکنی دانم

نازی است تو را در سر، کمتر نکنی دانم

نازی است تو را در سر، کمتر نکنی دانم

نازی است تو را در سر، کمتر نکنی دانم

نازی است تو را در سر، کمتر نکنی دانم

نازی است تو را در سر، کمتر نکنی دانم

نازی است تو را در سر، کمتر نکنی دانم

دردی است مرا در دل، باور نکنی دانم

دردی است مرا در دل، باور نکنی دانم
دردی است مرا در دل، باور نکنی دانم
دردی است مرا در دل، باور نکنی دانم
دردی است مرا در دل، باور نکنی دانم
دردی است مرا در دل، باور نکنی دانم
دردی است مرا در دل، باور نکنی دانم
خیره چه سراندازم بر خاک سر کویت
خیره چه سراندازم بر خاک سر کویت
خیره چه سراندازم بر خاک سر کویت
خیره چه سراندازم بر خاک سر کویت
خیره چه سراندازم بر خاک سر کویت
خیره چه سراندازم بر خاک سر کویت
خیره چه سراندازم بر خاک سر کویت
گر بوسه زنم پایت، سر برنکنی دانم
گر بوسه زنم پایت، سر برنکنی دانم
گر بوسه زنم پایت، سر برنکنی دانم
گر بوسه زنم پایت، سر برنکنی دانم
گر بوسه زنم پایت، سر برنکنی دانم
گر بوسه زنم پایت، سر برنکنی دانم
گر بوسه زنم پایت، سر برنکنی دانم
گفتی بدهم کامت اما نه بدین زودی
گفتی بدهم کامت اما نه بدین زودی
گفتی بدهم کامت اما نه بدین زودی
گفتی بدهم کامت اما نه بدین زودی
گفتی بدهم کامت اما نه بدین زودی
گفتی بدهم کامت اما نه بدین زودی
گفتی بدهم کامت اما نه بدین زودی
عمری شد و زین وعده، کمتر نکنی دانم
عمری شد و زین وعده، کمتر نکنی دانم
عمری شد و زین وعده، کمتر نکنی دانم
عمری شد و زین وعده، کمتر نکنی دانم
عمری شد و زین وعده، کمتر نکنی دانم
عمری شد و زین وعده، کمتر نکنی دانم
عمری شد و زین وعده، کمتر نکنی دانم
بوسیم عطا کردی، زان کرده پشیمانی
بوسیم عطا کردی، زان کرده پشیمانی
بوسیم عطا کردی، زان کرده پشیمانی
بوسیم عطا کردی، زان کرده پشیمانی
بوسیم عطا کردی، زان کرده پشیمانی
بوسیم عطا کردی، زان کرده پشیمانی
بوسیم عطا کردی، زان کرده پشیمانی
دانی که خطا کردی، دیگر نکنی دانم
دانی که خطا کردی، دیگر نکنی دانم
دانی که خطا کردی، دیگر نکنی دانم
دانی که خطا کردی، دیگر نکنی دانم
دانی که خطا کردی، دیگر نکنی دانم
دانی که خطا کردی، دیگر نکنی دانم
دانی که خطا کردی، دیگر نکنی دانم
گر کشتنیم باری هم دست تو و تیغت
گر کشتنیم باری هم دست تو و تیغت
گر کشتنیم باری هم دست تو و تیغت
گر کشتنیم باری هم دست تو و تیغت
گر کشتنیم باری هم دست تو و تیغت
گر کشتنیم باری هم دست تو و تیغت
گر کشتنیم باری هم دست تو و تیغت
خود دست به خون من، هم تر نکنی دانم
خود دست به خون من، هم تر نکنی دانم
خود دست به خون من، هم تر نکنی دانم
خود دست به خون من، هم تر نکنی دانم
خود دست به خون من، هم تر نکنی دانم
خود دست به خون من، هم تر نکنی دانم
خود دست به خون من، هم تر نکنی دانم
گه گه زنی از شوخی حلقهٔ در خاقانی
گه گه زنی از شوخی حلقهٔ در خاقانی
گه گه زنی از شوخی حلقهٔ در خاقانی
گه گه زنی از شوخی حلقهٔ در خاقانی
گه گه زنی از شوخی حلقهٔ در خاقانی
گه گه زنی از شوخی حلقهٔ در خاقانی
گه گه زنی از شوخی حلقهٔ در خاقانی
خانه همه خون بینی، سر درنکنی دانم
خانه همه خون بینی، سر درنکنی دانم
خانه همه خون بینی، سر درنکنی دانم
خانه همه خون بینی، سر درنکنی دانم
خانه همه خون بینی، سر درنکنی دانم
خانه همه خون بینی، سر درنکنی دانم
خانه همه خون بینی، سر درنکنی دانم
هان ای دل خاقانی سر در سر کارش کن
هان ای دل خاقانی سر در سر کارش کن
هان ای دل خاقانی سر در سر کارش کن
هان ای دل خاقانی سر در سر کارش کن
هان ای دل خاقانی سر در سر کارش کن
هان ای دل خاقانی سر در سر کارش کن
هان ای دل خاقانی سر در سر کارش کن
الا هوس وصلش، در سر نکنی دانم
الا هوس وصلش، در سر نکنی دانم
الا هوس وصلش، در سر نکنی دانم
الا هوس وصلش، در سر نکنی دانم
الا هوس وصلش، در سر نکنی دانم
الا هوس وصلش، در سر نکنی دانم
الا هوس وصلش، در سر نکنی دانم
گرچه به عراق اندر سلطان سخن گشتی
گرچه به عراق اندر سلطان سخن گشتی
گرچه به عراق اندر سلطان سخن گشتی
گرچه به عراق اندر سلطان سخن گشتی
گرچه به عراق اندر سلطان سخن گشتی
گرچه به عراق اندر سلطان سخن گشتی
گرچه به عراق اندر سلطان سخن گشتی
جز خاک در سلطان افسر نکنی دانم
جز خاک در سلطان افسر نکنی دانم
جز خاک در سلطان افسر نکنی دانم
جز خاک در سلطان افسر نکنی دانم
جز خاک در سلطان افسر نکنی دانم
جز خاک در سلطان افسر نکنی دانم
جز خاک در سلطان افسر نکنی دانم